
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۲۷۹
۱
همین تا از نگاهی بیقرارم میتوان کردن
ز وصل خویش فکری هم به حالم میتوان کردن
۲
سگانش را نکرد از الفت من منع پنداری
نمیداند چه سان بیاعتبارم میتوان کردن
۳
چنین کز من ز خلف وعده داری شرم ار یک ره
وفای وعده چون خود شرمسارم میتوان کردن
۴
ز کشتن کردیم گر ای جفاجو ناامید از خود
به زخم ناوکی امیدوارم میتوان کردن
۵
دلا گیرم در آهت نیست تأثیر از شرار آن
نه آخر چارهٔ شبهای تارم میتوان کردن
۶
توان کردن از آن لب عقده هم باز از کارم
اگر صد عقده از زلفت به کارم میتوان کردن
۷
غم عشق اختیاری نیست لیک از مژده وصلی
علاج گریهٔ بیاختیارم میتوان کردن
۸
به جز کشتن که آن هم غایت مقصود من باشد
بگو ای بیوفا دیگر چه کارم میتوان کردن؟
۹
شدم راضی به هر دردی (سحاب) اکنون که دانستم
گرفتار بلای هجر یارم میتوان کردن
تصاویر و صوت

نظرات