
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۲۸
۱
صحبت اغیار داد ره به دلش کینه را
زشت کند روی زشت چهره ی آئینه را
۲
در بر طفلی که یافت ره به دبستان عشق
شادی یک شنبه نیست صد شب آدینه را
۳
چون دل بی رحم او شد دل من آهنین
بس که زپیکان خویش کرد هدف سینه را
۴
از اثر آه من سرزده خطش بلی
تیره کند دود آه طلعت آئینه را
۵
صوفی از آلودگی کسوف خود پاک خواست
زان به می صاف شست خرقه ی پشمینه را
۶
گفته خسرو نکرد جلوه چو طبع (سحاب)
ریخت به درگاه شاه گوهر گنجینه را
۷
داور انجم سپاه فتحعلی شه که شست
از سیر خسروان دفتر پیشینه را
نظرات