سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۲۸۴

۱

بندد دل ار چنین خم مشکین کمند او

ای صید دل مجوی خلاصی ز بند او

۲

اندیشه‌ای ز چشم بدش نیست زانکه هست

دایم ز خال چهره بر آتش سپند او

۳

اول به کشور دل من تاخت هر که کرد

جولان به جلوه‌گاه نکوئی سمند او

۴

گر زاهد آنچه گویدم از روی صدق هست

در من چرا اثر نکند هیچ پند او

۵

خندد به گریه‌ام ز چه یا رب چنین خوش است

با اشک شور شهد لب نوشخند او

۶

جانی بود ز بهر نثارش ولی فتد

مشکل، پسندِ خاطر مشکل‌پسند او

۷

ما را دلیل کوتهی دست خود سحاب

این بس که دور مانده ز زلف بلند او

تصاویر و صوت

دیوان سحاب اصفهانی به کوشش احمد کرمی - سحاب اصفهانی - تصویر ۲۰۲

نظرات