
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۲۹۱
۱
در دام صیاد ای فلک یا ذوق فریادم مده
یا آن که از فریاد من رحمی به صیادم مده
۲
یا در مکافات خوشی ای بخت ناشادم مکن
ورزان که یک سان میکنی چون خاک بر بادم مده
۳
در رهگذار خویشتن با خاک یک سانم مکن
یا آن که از عیش جهان هرگز دل شادم مده
۴
دادی پی دل بردنم گرداد خلقی داد من
بهر فریب دیگران چون دل زکف دادم مده
۵
من کرده ام ای هم آشیان خو با اسیری، آگهی
از ذوق بال افشانی مرغان آزادم مده
۶
زآن شوخ شیرین لب ز من محروم تر نبود کسی
ای همنشین تسکین دل از حال فرهادم مده
۷
تا چون (سحاب) از زخم تو نومید باشد مدعی
گر نالم از بیدادت ای بیدادگر دادم مده
تصاویر و صوت

نظرات