سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۳۰۲

۱

با رقیب ای سست پیمان نرد الفت باختی

تا مرا در ششدر رشک رقیب انداختی

۲

سوختی از آتش غیرت دل عشاق را

ساختی با غیر و کار عاشقان را ساختی

۳

تا که را خواهی هلاک از درد رشک من که تو

بی سبب در بزم وصل امشب مرا بنواختی

۴

قدر سرو و گل شکستی تا تو در بستان حسن

رخ چو گل افروختی قامت چو سرو افراختی

۵

با خرابی دل اکنون ای شه خوبان بساز

تا چرا رخش ستم در کشور دل تاختی

۶

من ز حسرت جان سپردم چون تو بهر دیگران

از کمر خنجر کشیدی از میان تیغ آختی

۷

کشتی ام گر از غم عشق بتان شادم که تو

صفحه ی دل را زغم های دگر پرداختی

۸

تا کس از جورت به جز ما در سر آن کو نماند

عاشقان خویش را زاهل وفا نشناختی

۹

نرم می باید دل آن شوخ سنگین دل (سحاب)

ورنه گیرم سنگ را ز آه درون بگداختی

تصاویر و صوت

نظرات