
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۳۰۴
۱
کس ای نا مهربان یاران جانی
کشد آنگه به جرم مهربانی
۲
رقیبان را امین خویش دانی
ندانی ناید از گرگان شبانی
۳
بدید از حلقه های زلف رویت
چنان کز ظلمت آب زندگانی
۴
بهای بوسه جان گیرد، فروشد
متاع این چنین را رایگانی
۵
خضر بوسیده آن لب ورنه آبی
نمی بخشد حیات جاودانی
۶
چمان سوی چمن بلبل نیاید
که آمد در چمن باد خزانی
۷
فزاید مهر من بیمهری او
مرا بیمهری او مهربانی
۸
(سحاب) ایام پیری چون بود چون
چو پیری بگذرد عهد جوانی
نظرات