سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۳۳

۱

چه منتی پر و بال شکسته بر سر ما

نهاد بهر رهائی گشود چون پر ما

۲

به هر کس از تر و خشک جهان رسد فیضی

نصیب ما لب خشک است و دیده ی تر ما

۳

هزار جان گرامی به راه او شد خاک

برش چو جلوه کند تحفه ی محقر ما

۴

به بزم عیش چه حاجت به باده و ساغر؟

که هست خون جگر باده دیده ساغر ما

۵

نیافت لذت زخم ترا ولی صد زخم

زداغ حسرت تیرت بود به پیکر ما

۶

برت حکایت یوسف فسانه ایست گزاف

چنانکه قصه ی یعقوب نیز در بر ما

۷

بهشت و دوزخ ما صبح وصل و شام فراق

خرام قامت آشوب روز محشر ما

۸

هزار صیدد گر هم زننگ کرد آزاد

به دام او چو در افتاد صید لاغر ما

۹

به غیر وصف نگارین خطش (سحاب) خطاست

که کلک ما بنگارد خطی به دفتر ما

تصاویر و صوت

دیوان سحاب اصفهانی به کوشش احمد کرمی - سحاب اصفهانی - تصویر ۳۰

نظرات