
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۳۶
۱
یا مرگ یا وصال ای کاش عنقریب
یا این دهد خدایا آن کند نصیب
۲
از عزت جهان چندین مخور فریب
چون هر فراز آن دارد بسی نشیب
۳
دانی که وصل چیست فرخنده خلعتی است
اما فغان که نیست جز در بر رقیب
۴
دور از تو رفته تاب از دل زدیده خواب
لب تشنه را از آب تا کی بود شکیب؟
۵
بستم لب از فغان کای گل به گوش تو
بانگ زغن یکیست با صوت عندلیب
۶
جز از لب تواش درمان نمی توان
دردا مرا اگر عیسی شود طبیب
۷
از الفت منش حاجب به منع نیست
ز آمیزش کسان منعش کن ای ادیب
۸
زان عیسوی صنم زاهد ز دین گذشت
من از چه در صلب پنهان کنم صلیب
۹
تا این زمان (سحاب) از طبع کس نخاست
بحری چنین بدیع نظمی چنین عجیب
نظرات