
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۳۸
۱
بختم به خواب کرد ز وصل تو کامیاب
بیداریئی زبخت ندیدم مگر به خواب
۲
غیر از خیال روی تو در چشم قطره بار
هرگز کسی ندیده که نقشی زند بر آب
۳
ای عمر رفته چند به باز آمدن درنگ
بنگر چه گونه عمر به رفتن کند شتاب؟
۴
از خوی به عارض و از عارضش به زلف
در روز بین ستاره به شب بنگر آفتاب
۵
دل را که هست بیم فراق این چنین تپد
من روز وصل از چه نباشم در اضطراب؟
۶
رفتی و گشته بی مه روی تو قطره بار
از دیده ی سحاب فزون دیده ی (سحاب)
تصاویر و صوت

نظرات