
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۴۰
۱
از آب و اشک ای لبت از خوی می در آب
جان تا به کی در آتش و تن تا به کی در آب؟
۲
جسم مرا به کوی تو آورد سیل اشک
چون کشتئی که مرحله ها کرده طی در آب
۳
بر باد از آن نداد که از رشک عاشقان
غرق است خاک من بسر کوی وی در آب
۴
ساقی به دفع سردی دی می به شیشه ریخت
آتش که دیده خاصه به هنگام دی در آب؟
۵
از ناله وز گریه جدا از مهی (سحاب)
گاهی چو نی زبادم و گاهی چو نی در آب
تصاویر و صوت

نظرات