سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۵۶

۱

اگر این روزگار و این زمانه است

به عالم قصهٔ راحت فسانه است

۲

به من دارد گمان نیم‌جانی

به قاصد مژدهٔ وصلم بهانه است

۳

به کنج دام او جایی که هرگز

نمی‌آید به یادم آشیانه است

۴

دل خلقی از آن زلف پریشان

پریشان همچو زلف او ز شانه است

۵

نگردد صید صیادی دل من

مگر کز زلف و خالش دام و دانه است

۶

نه هر دل واقف از اسرار عشق است

نه این دُر هر صدف را در میانه است

۷

چو بشکافی درون صد صدف را

یکی را در میان دری یگانه است

۸

زبانی نیست تا رازم کند فاش

ولی ز آه درونم صد زبانه است

۹

در این ره کی رسد بارم به منزل

که راه عشق راهی بیکرانه است

۱۰

(سحاب) از چشمهٔ حیوان خضر را

مرا ز آن لب حیات جاودانه است

تصاویر و صوت

دیوان سحاب اصفهانی به کوشش احمد کرمی - سحاب اصفهانی - تصویر ۴۷

نظرات