
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۶۰
۱
سویش ره آمد شد هر بوالهوسی نیست
کو در دل و جز او بدلم راه کسی نیست
۲
با نالهٔ دل نیست ز واماندگیم باک
در گوش من اکنون که صدای جرسی نیست
۳
گفتم که بر آرم نفسی با وی و اکنون
کز لطف به بالین من آمد نفسی نیست
۴
گوشی به حدیث چو منی نیز توان داد
تا حرفی از آسایش کنج قفسی نیست
۵
با آه من و اشک (سحاب) از چه ندانم
کوی تو همان پاک ز هر خار و خسی نیست
تصاویر و صوت

نظرات