
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۶۱
۱
به کوی یار مرا جور آسمان نگذاشت
گذاشت اینکه بمانم به کویش آن نگذاشت
۲
فغان ز بیم خزان داشت بلبل و گلچین
گلی بگلشن تا موسم خزان نگذاشت
۳
نه از هلاک من پیر آن جوان نگذشت
که در جهان کسی از پیر و از جوان نگذاشت
۴
مرا جفای تو نگذاشت بر در تو و من
ز شرم روی تو گفتم که پاسبان نگذاشت
۵
خیال هیچ غمی هرگزم بدل نگذشت
که روزگار همان غم مرا به جان نگذاشت
۶
ز آشیانه نیارم بکنج دام تو یاد
که ذوق او بدلم شوق آشیان نگذاشت
۷
زرشک دوستی اش آسمان دو کس با هم
به عهد آن مه بی مهر مهربان نگذاشت
۸
به پیش تیر کمان ابرویی (سحاب) دلم
نشانه ایست که تیرم از آن نشان نگذاشت
تصاویر و صوت

نظرات