
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۶۹
۱
خوش آنکه چشم تو گاهی بمن نگاهی داشت
نداشت گاهی اگر التفات گاهی داشت
۲
گذشت آنکه دل آن نگار سنگین دل
حذر ز ناله و اندیشه ی ز آهی داشت
۳
عجب نبود که او بگذرد ز جرم دلم
بجز گناه محبت اگر گناهی داشت
۴
شدم هلاک غم او و بد گمانی بین
که در محبت من باز اشتباهی داشت
۵
مراست دل به تو مفتون و هر دلی بدلی
نداشت راه بمن خصمی تو راهی داشت
۶
ز بار عشق تو دوشم بدوش کوهی بود
که در برابر آن کوه وزن کاهی داشت
۷
شدم بجرم وفا من شفیع دل اما
گناهکارتر از خویش عذرخواهی داشت
۸
ز خصمی فلک اندیشه ی نداشت (سحاب)
بر آستانه ی میخانه تا پناهی داشت
نظرات