سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۷۱

۱

آن چه شمعی است فروزنده رخ یار من است

آن چه روشن نه از آن شمع شب تار من است

۲

آن چه ناز تو فزون می‌کند و رحم تو کم

اثر صبر کم و نالهٔ بسیار من است

۳

آن چه از کار کسان عقده گشاید لب توست

آن چه آسان نشود هرگز از آن کار من است

۴

غمگسارم تویی و بی تو چنانم که کنون

دشمن من به غم عشق تو غم خوار من است

۵

سیر شد چرخ جفا پیشه ز آزردن من

وان جفا پیشه همان در پی آزار من است

۶

واقف از حال درون چون نشود دلبر من

جای او در دل و دل واقف اسرار من است

۷

کیست گفتم که به بازار محبت خجل است

کآورد جان به بها گفت خریدار من است

۸

روی بیداری و خواب آن چه ندیده است (سحاب)

دیدهٔ بخت من و دیدهٔ بیدار من است

تصاویر و صوت

دیوان سحاب اصفهانی به کوشش احمد کرمی - سحاب اصفهانی - تصویر ۵۹

نظرات