
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۷۴
۱
زاهل امتحان کس در میان نیست
که بر دست تو تیغ امتحان نیست
۲
جفای او به کام تست از آن دل
به فکر انتقام آسمان نیست
۳
حباب آسا گشودم چشم و دیدم
که چیزی از وجودم در میان نیست
۴
مگر دستار بر رطل گران داد
که شیخ شهر با ما سر گران نیست
۵
چه باکش از هجوم دادخوهان
که اهل شکوه او را بر زبان نیست
۶
گرفت آهم عنانش را که رخشش
زتک مانده است و دستی بر عنان نیست
۷
(سحاب) آن را به خون ریزی قرینی
بجز تیغ شه صاحبقران نیست
۸
خدیو بحر و بر فتحعلی شاه
که چرخش جز غبار آستان نیست
نظرات