
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۷۸
۱
داد چو بر زلف سمن سا شکست
در شکن زلف چو دلها شکست
۲
دل به فغان کرد دل دوست نرم
شیشه ببیند که خارا شکست
۳
خانه ی صبرم شده ویران ز اشک
کشتی ام از موجه ی دریا شکست
۴
یاد دل افتادم و آن چشم مست
مستی اگر شیشه ی صهبا شکست
۵
نقش لب لعل که تا بسته شد
رونق بازار مسیحا شکست
۶
طبع (سحاب) و لب او قدر در
همچو کف خسرو دریا شکست
۷
فتحعلی شاه کز اجلال او
شوکت اسکندر و دارا شکست
نظرات