سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۸۴

۱

بدامگاه غمت دل فتاده و شاد است

که با غمت ز غم هر دو عالم آزاد است

۲

شود زوصل تو محکم بنای عمر اما

بنای وصل تو چون عمر سست بنیاد است

۳

هزار قصه ز خسرو به بزم شیرین است

حکایتی که نباشد حدیث فرهاد است

۴

ز خویشتن خبرم نیست این قدر دانم

که خاکی از ستم روزگار بر باد است

۵

گر از خرابی دلهاست ملک عشق آباد

به عهد حسن تو اقلیم عشق آباد است

۶

اگر به نشئه صهبا برند پی چیزی

که رهن می شود اول ردای زهاد است

۷

(سحاب) کی شنود ناله ی ضعیف مرا

گلی که هر طرفش بلبلی به فریاد است

تصاویر و صوت

دیوان سحاب اصفهانی به کوشش احمد کرمی - سحاب اصفهانی - تصویر ۶۵

نظرات