
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۸۹
۱
چسان سراغ تو گیرم ز خلق من که برایت
شدم هلاک وز غیرت نخواستم ز خدایت
۲
به من ز ترک جفایت کنون که بر سر رحمی
همان رسد که در آغاز عاشقی ز جفایت
۳
مرا چه سود که کاهد جدا ز لعل توام جان
که جان به جسم فزاید زلعل روح فزایت
۴
زوال حسن تو خواهیم یا وفای تو اما
تو آن کسی که نه نفرین اثر کند نه دعایت
۵
خوش آنکه همچو لب سرخ و گیسوان سیاهت
میی کشیده ز دستت سری نهاده به پایت
نظرات