سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۹۲

۱

اشک من مانع آه سحری نیست که نیست

ورنه آه سحری را اثری نیست که نیست

۲

خبر این است که کس نیست ز خود بیخبران

ورنه در بی خبریها خبری نیست که نیست

۳

مست آن شد که لب از باده ی مستانه ببست،

ورنه در ناله مستان اثری نیست که نیست

۴

گل فروبسته در مهر و وفا ورنه مرا

از قفس باز به گلزار دری نیست که نیست

۵

دست امید در این باغ به شاخی نرسید

ورنه بر نخل بلندش ثمری نیست که نیست

۶

قابل درگه خاقان جهان نیست (سحاب)

ورنه در مخزن طبعش گهری نیست که نیست

۷

حکمران فتحعلی شاه که خاک قدمش

سرمهٔ دیدهٔ صاحب‌نظری نیست که نیست

تصاویر و صوت

دیوان سحاب اصفهانی به کوشش احمد کرمی - سحاب اصفهانی - تصویر ۷۰

نظرات

user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۲/۲۴ - ۰۱:۵۶:۵۱
مست آن شد ، که لب از باده ی مستانه ببست،