سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۱۴

۱

فلک جناب و ملک رتبه میرزا احمد

توئی که مرحمتت روح را کند تفریح

۲

هم از نسایم لطفت مشام را تعطیر

هم از روایح خلقت قلوب را ترویح

۳

بود ز پرتو رایت به رشک نار کلیم

بود زنکهت لطفت به شرم باد مسیح

۴

اگر به بحر بسنجم دل تو محض خطاست

و گر چو ابر بگویم کف تو کذب صریح

۵

که هست بحر دلت را به بحر صد تفضیل

که هست ابر کفت را به ابر صد ترجیح

۶

زبان به وصف تو قاصر بود به وقت ثنا

بیان ز مدح تو عاجز شود به وقت مدیح

۷

ترا رواست که انگشت من بفرساید

گه شمردن تهلیل و خواندن تسبیح

۸

دگر چه گویم بی یاری قلم تاریخ

نه سجه ی که به آسانیش دهم تصحیح

۹

دگر گرفتم کز تکمه ی گریبان هم

ادای ذکر درست است و استخاره صحیح

۱۰

تو خود بگوی که من هر زمان چه سان بر خلق

خجل بمانم از این کار زشت و فعل قبیح

۱۱

غرض ز گفتن این دلپذیر قطعه که هست

به کام هر کس شیرین و دلنشین و ملیح

۱۲

صریح مطلب من شد عیان که می گویند

کنایه در بر داناست ابلغ التصریح

تصاویر و صوت

دیوان سحاب اصفهانی به کوشش احمد کرمی - سحاب اصفهانی - تصویر ۲۸۲

نظرات