سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۲۱

۱

که گوید از من آزرده دل با بی وفا یاری؟

که نه کس جز فنون بی وفائی کرد ارشادش

۲

که ای بی مهر اکنون خسته جانی را که میخواهی

مدام از هجر خود آزرده نه از وصل خود شادش

۳

ز آزارت به گردون می رسد پیوسته افغانش

ز بیدادت به کیوان می رسد هموار فریادش

۴

هم از آلام هجران جام عشرت گشته پر خونش

هم از اسقام حرمان خاک هستی رفته بر بادش

۵

چو گفت این چند بیت آنکه می خواند از زبان من

به او این شعر عاشق را که رحمت بر روان بادش

۶

«نمیگویم فراموشش مکن، گاهی بیاد آور

اسیری را که می دانی نخواهی رفت از یادش»

تصاویر و صوت

دیوان سحاب اصفهانی به کوشش احمد کرمی - سحاب اصفهانی - تصویر ۲۸۶

نظرات