سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

شمارهٔ ۳

۱

شود چو شاد زقتلم دل من و تو مترس

ز یک گناه که در ضمن آن بود دو ثواب

۲

مپرس حال دل من بخون کیست ببین

تو را به پنجه نگار و مرا به چهره خضاب

۳

به خواب روی تو آید به دیده ی من اگر

جدا ز روی تو در دیده ی من آید خواب

۴

نکرد منع نگه یا نکرد رازم فاش

کدام اثر که به حالم نکرد چشم پر آب؟

۵

زروی کار بر افکندیم نقاب آنگه

که بر فکندی از آن روی دلفریب نقاب

۶

همیشه دارد عشق تو جای در دل من

چرا که عشق تو گنج است و جای گنج خراب

۷

زبس که تاب دل بی قرار من بر بود

از این سبب سر زلف تو دارد اینهمه تاب

۸

غم تو با دل و عشق تو با تنم آن کرد

که با گیاه کند برق و با کتان مهتاب

۹

همین به جام تو لعل مذاب ریزی و من

به یاد لعل تو ریزم زدیده لعل مذاب

۱۰

چنان جدا ز تو گرید که فرق نتواند

کسی که چشم (سحاب) است یا که چشم سحاب

تصاویر و صوت

دیوان سحاب اصفهانی به کوشش احمد کرمی - سحاب اصفهانی - تصویر ۲۳

نظرات