
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۴
۱
به سینه تیرنگاهت همان کند که کند
به روز رزم سنان خدیو عرش جناب
۲
خدیو عهد محمد حسین خان که مدام
به طوع اوست قلوب و به طوق اوست رقاب
۳
سپهر خنگی رستم دلی که رخشش را
زآفتاب سزد زین و از هلال رکاب
۴
به دور او که شود گرگ پاسبان غزال
به عهد او که بود صعوه همنشین عقاب
۵
نخورده روی کسی سیلیئی به غیر از دف
ندیده گوش کسی مالشی به غیر رباب
۶
کسی به کشور آباد او خراب ندید
به غیر جغد که از این غمش دلی است خراب
۷
اگر دمند به هر دم هزار انفخه ی صور
هنوز بخت بد اندیش او بود در خواب
۸
وجود خصم ضرور است ورنه شمشیرش
ز کله ای که دهد طعمه ی ذباب و کلاب
۹
زهی زوصف تو یک نکته و هزار حدیث
خهی ز مدح تو یک شمه و هزار کتاب
۱۰
خیام جاه تو را فرش ار چه ز اطلس چرخ
ستارگان سپهرش چو میخ های طناب
۱۱
اگر زلطف تو یک رشحه بر (سحاب) چکد
هزار چشمهٔ حیوان روان شود ز سراب
تصاویر و صوت

نظرات