
سحاب اصفهانی
شمارهٔ ۵
۱
ز سائلان درت هیچکس نشد واقف
به اینکه هست تقدم سوال را به جواب
۲
به روز کین که نشینی به بارهای که برش
ز تک بماند خنگ فلک چو خر به خلاب
۳
اگر ز شرق به غرب آید ورود گوئی
که بیشتر ز زمان ایاب اوست ذهاب
۴
در آن زمان گره آسمان زنوک رماح
شود مشبک چون عنکبوت اسطرلاب
۵
زمین معرکه را زابر تیغ خود سازی
چو بحر خون و سرکشتگان چو حباب
۶
قراب تیغ تو دایم بود چو سینه ی خصم
چه حاجت است که تیغ آوری برون زقراب؟
۷
بود حسام تو چون عابدی که سجده گهش
تن عدو بود و طاق ابرویش محراب
۸
کسی نخواهد تا تلخی شرنگ از شهد
کسی نیابد تا مستی شراب از آب
۹
به جای شهد به کام مخالف تو شرنگ
به جای آب به جام موافق تو شراب
۱۰
زبیم قهر تو پیوست تلخکام اعدا
ز فیض لطف تو همواره کامیاب احباب
تصاویر و صوت

نظرات