
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۱۱۱
۱
آن پری چهره که ما را نگران میدارد
چشم با ما و نظر، با دگران میدارد
۲
زیر لب میدهم وعده، که کامت بدهم
غالب آن است که ما را به زبان، میدارد
۳
دوش گفتم که غمت، جان مرا داد به باد
گفت ای ساده، هنوزت غم جان میدارد
۴
رایگان، چون سر و زر در قدمش، میبازم
سر چرا بر من شوریده، گران میدارد؟
۵
اغی گل از حال دل بلبل بیچاره بپرس
تا این همه فریاد و فغان میدارد؟
۶
گر به دیدار تو فرسودهای، آسوده شود
مایه حسن رخت را چه زیان، میدارد؟
۷
خبرت نیست که در باغ جمالت، همه شب
چشم من آب گل و سرو روان میدارد
۸
رفته بود از سر قلاشی و رندی، سلمان
چشم سرمست تواش، باز بر آن میدارد
تصاویر و صوت


نظرات
mareshtani
پاسخ: منتظر اعلام صورت درست بیت 5 از دوستان میمانیم.
سیما.م
مهرنوش
سید محسن