
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۱۱۳
۱
در ازل، عکس می لعل تو در جام، افتاد
عاشق سوخته دل، در طمع خام افتاد
۲
جام نمام ز نقل لب تو، نقلی کرد
راز سر بسته خم، در دهن عام افتاد
۳
خال مشکین تو بر عارض گندم گون دید
آدم آمد ز پی دانه و در دام افتاد
۴
باد زنار سر زلف تو، از هم بگشود
صد شکست از طرف کفر در اسلام افتاد
۵
دوش بر کشتن عشاق، تفال میکرد
اولین قرعه که زد، بر من بد نام افتاد
۶
سوسن اندر چمن، آزادی قدش میکرد
نارون را ز حسد، لرزه بر اندام افتاد
۷
صنم چین، به جمال تو، تشبه میکرد
نام معبودی از آن روی، بر اصنام افتاد
۸
عشقم از روی طبق، پرده تقوی برداشت
طبل پنهان چه زنم، طشت من از بام افتاد
۹
دوش سلمان به قلم، شرح دل خود، میداد
آتش اندر ورق و دود، بر اقلام افتاد
تصاویر و صوت

نظرات
سعید مزروعیان
سعید مزروعیان
سعید مزروعیان
ش مومیوند
سید محسن
یار سیستانی