
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۱۱۵
۱
تحریر شرح شوقت، طومار، بر نتابد
تقریر وصف حالم، گفتار، بر نتابد
۲
من بارها کشیدم، بار فراق، بر دل
ترسم که دل ضعیف است، این بار، بر نتابد
۳
یاران مهربان را، رسم است، جور یاران
بر تافتن ولیکن، این بار، بر نتابد
۴
ای یار بشنو از من، گر میکنی، جفایی
با یار خویشتن کن، کاغیار بر نتابد
۵
از های و هوی رندان زاهد چه ذوق یابد
این نکته مست داند، هوشیار بر نتابد
۶
کی در دماغ عاشق، سودای عقل گنجد
آری سر قلندر، دستار بر نتابد
۷
آنکس رخ تو بیند، کز خود، نظر بدوزد
هر چشم خویشتن بین، دیدار بر نتابد
۸
در روی یار سلمان، کم کن سخن، که نازک
درد سر حکایت، بسیار، بر نتابد
تصاویر و صوت


نظرات