
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۱۲۸
۱
دام زلف تو به هر حلقه، طنابی دارد
چشم مست تو به هر گوشه، خرابی دارد
۲
نرگس مست خوشت، گرچه چو من بیمار است
ای خوشا نرگس مست تو که خوابی دارد
۳
رسن زلف تو در رشته جان من و شمع
هر یک از آتش رخسار تو، تابی دارد
۴
خونم ازدیده از آن ریخت که تا ظن نبری
که برش مردم صاحب نظر آبی دارد
۵
حال ضعف دل سودازده خود، به طبیب
گفت سلمان و تمنای جوابی دارد
تصاویر و صوت


نظرات