
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۱۳۹
۱
عذارت خط به بخت ما درآورد
سیه بختی است ما را ما درآورد
۲
عذرات بود بر حسن تو شاهد
جمالت رفت و خطی دیگر آورد
۳
چو زلفت پای در دامن کشیدست
چرا خط سیاهت سر بر آورد
۴
خیال لعل نوشینت، به شب دوش
مرا صد پی شبیخون بر سر آورد
۵
مرا از گلبن حسن تو ناگاه
گلی بشکفت و خاری نو برآورد
۶
گلت بر نسترن رسمی زد از مشک
گل رویت عجب رسمی برآورد!
۷
چه صنعت کرد خط عنبرینت؟
که خورشیدش سر اندر چنبر آورد
۸
خنک باد صبا کامد ز زلفت
نسیمی صد ره از جان خوشتر آورد
۹
دماغ جان سلمان را سحرگاه
به راه آورد و مشک و عنبر آورد
تصاویر و صوت

نظرات