سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۱۴۱

۱

لطف جانبخش تو جانم ز عدم باز آورد

دل آزرده ما را به کرم باز آورد

۲

خاک آن پیک مبارک دم صاحب قدمم

که دلم هم به دم و هم به قدم باز آورد

۳

هر سیاهی که شبان خط و خالت با من

کرد انصاف که لطفت بقلم باز آورد

۴

می‌کنم خون جگر نوش به شادی لبت

که به یک جرعه مرا از همه غم، باز آورد

۵

مدتی گردش این دایره ما را از هم

همچو پرگار جدا کرد و به هم باز آورد

۶

خواستم رفت به حسرت ز جهان، باز مرا

کشش موی تو از کوی عدم باز آورد

۷

خط به خون خواست نوشتن، به تو سلمان ننوشت

تا نگویی که فلان عشوده و دم باز آورد

تصاویر و صوت

کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۳۶۵
دیوان سلمان ساوجی با مقدمه و تصحیح استاد ابوالقاسم حالت - سلمان ساوجی - تصویر ۴۳۲
دیوان سلمان ساوجی به اهتمام منصور مشفق - سلمان ساوجی - تصویر ۲۳۴

نظرات

user_image
mareshtani
۱۳۸۸/۰۸/۲۲ - ۱۷:۴۰:۱۶
mesraje awale beide panjom(daira mara)1
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.