
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۱۵۸
۱
هر سینه کجا محرم اسرار تو باشد؟
هر دیده کجا لایق دیدار تو باشد؟
۲
مستان دل اغیار چه لازم که درین عهد
هر جای که قلبی است به بازار تو باشد
۳
هر آینه آن دل که قبول تو نیفتد
کی قابل عکس می رخسار تو باشد
۴
من خاک رهت گشتم و گردی که پس از من
برخیزد ازین خاک هوادار تو باشد
۵
تو گرد کسی گرد که او گرد تو گردد
تو یار کسی باش که او یار تو باشد
۶
غیر از تو نشاید که کسی در دلش آید
آنکس که دلش محرم اسرار تو باشد
۷
سلمان اگر از یارغمی در دلت آید
باشد که غم یار تو غمخوار تو باشد
۸
ای صوفی اگر جرعه این باده بنوشی
زان پس گرو میکده دستار تو باشد
۹
ظاهر نشود تا همه از سر ننهی دور
فرقی که میان سر و دستار تو باشد
تصاویر و صوت

نظرات
mareshtani
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
موسی عبداللهی