
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۱۶
۱
یارب به آب این مژه اشکبار ما
کان سرو ناز را، بنشان در کنار ما
۲
از ما غبار اگر چه بر انگیخت، درد او
گردی به دامنش مرساد، از غبار ما
۳
ای دل درین دیار، نشان و نام جوی
جز در دیار ما، مطلب، درد یار ما
۴
آبی به روی کار من، آمد ز دیده باز
و آن نیز اگر چه باز نیاید، به کار ما
۵
آب روان ما، ز گل ما، مکدر است
صافی شود چو پاک شود رهگذار ما
۶
یار اختیار ماست، ز گیتی ولی چه سود
در دست ما چو نیست کنون اختیار ما
۷
غمهای عالم ار همه، بر ما شوند جمع
ما را چه غم چو یار بود، غمگسار ما
۸
بهر غم تو داد به سلمان، که گوش دار
چندین هزار دانه در، یادگار ما
۹
تا بر سوار مردمک دیده مینهد
مردم سواد این سخن آبدار ما
تصاویر و صوت


نظرات
محمود مهری
مهرنوش
روح اله مزارعی
اکبر خلیلی
سید محسن
سید محسن
فاطمه کاوه