سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۱۷۱

۱

نظری کن که دل از جور فراقت خون شد

نیست دل را به جز از دیده ره بیرون شد

۲

ناتوان بود دل خسته ندانم چون رفت؟

حال آن خسته بدانید که آخر چون شد؟

۳

تا شدم دور ز خورشید جمالت، چو هلال

اثر مهر توام روز به روز افزون شد

۴

در هوای گل رخسار تو ای گلبن حسن

ای بسا رخ که درین باغ به خون گلگون شد

۵

غنچه را پیش دهان تو صبا خندان یافت

آنچنان بر دهنش زد که دهن پر خون شد

۶

صورت حسن تو زد عکس تجلی بر دل

نقش خود در آیینه بر او مفتون شد

۷

کار برعکس فتاد آیینه و لیلی را

آیینه لیلی و لیلی همگی مجنون شد

۸

پیش ازین صورت گل با تو تعلق سلمان

بیش ازین داشت، تصور نکنی اکنون شد

تصاویر و صوت

کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۳۷۹
دیوان سلمان ساوجی با مقدمه و تصحیح استاد ابوالقاسم حالت - سلمان ساوجی - تصویر ۴۸۶

نظرات

user_image
حسن ابراهیم زاده و زهرا یعقوبی
۱۳۹۲/۰۹/۱۵ - ۱۵:۴۸:۴۰
دروددر بیت ششم به صورت زیر است:صورت حسن تو زد عکس تجلی بر دلنقش خود دید در آیینه بر او مفتون شدهمونطور که مشاهده می کنید در مصرع دوم بیت وزن کم دارد که با توجه به منبع دیوان سلمان تصحیح استاد وفایی این جای خالی با فعل "دید" پر می شود.بدرود
user_image
مسعود رستگاری
۱۳۹۷/۰۹/۲۸ - ۱۹:۴۱:۵۷
در بیت هفتم هر دو «آیینه» باید «آینه» نوشته شوند تا وزن بیت درست شود.
user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۰۹/۳۰ - ۱۸:۱۳:۰۸
نقش ،خود، در آینه بر او مفتون شد--میفرماید آن صورت حسن تو در آئینه دل ما متجلی شد. آن عکسی که در دل ما نقش بست،خودش در آئینه دل ما باز مفتون حسن تو شد--یعنی هم من وهم عکس متجلی شده تو در دل من هردو مفتون حسن تو هستیم