
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۱۸
۱
من کیستم تا باشدم، سودای دیدار شما؟
اینم نه بس کاید به من، بویی ز گلزار شما
۲
چشمم که هر دم میکند، غسلی به خوناب جگر
با این طهارت نیستم، زیبای دیدار شما
۳
سیم سیاهقلب اگر، هرگز نپالودی مژه
کی نقد اشک ما روان، گشتی به بازار شما؟
۴
ای هر سرِ موی تو را، سرمایه هستی بها
با آن که من خود نیستم، هستم خریدار شما
۵
باری است سر بر دوش من، خواهد فکند این بار، من
باری، چو باری میکشیم بر دوش هم بار شما
۶
با آنکه مویی شد تنم، از جور هجران و ستم
حاشا که من مویی کنم، تقصیر در کار شما
۷
دل با عذار سادهات، جمعیتی دارد، ولی
تشویش سلمان میدهد، هندوی طرار شما
تصاویر و صوت

نظرات
mareshtani
پاسخ: با تشکر، موقتاً «خهند» را در مصرع مذکور با «خواهد» جایگزین کردیم تا پیشنهاد مستندی ارائه شود.
ناشناس
علیرضا
محسن فرشاد