سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۱۸۸

۱

هر شبی سودای چشمش بر سرم غوغا کند

غمزه‌اش صد فتنه در هر گوشه‌ای پیدا کند

۲

از می سودای چشمت خوش برآید جان من

سر خوش است امشب خمار مستیش فردا کند

۳

پایه من بر سر بازار سودایش شدست

چون بدین مایه کسی با چون تویی سودا کند

۴

رخت عقلم می‌برد چشمت چه می‌آید ز عقل

می‌دهد تشویش من بگذار تا یغما کند

۵

در چمن گر ناز سروت را ببیند سروناز

از خجالت سر عجب باشد که بر بالا کند

۶

در ره عشق تو من سر می‌نهم بر جای پای

عشق اگر کاری کند فی‌الجمله پا بر جا کند

۷

گر کند میل وفایی باشدش با دیگران

ور جفایش در دل آید آن جفا بر ما کند

۸

رفت هر جا اشک ما چندان‌که ما را برد آب

چند خود را در میان مردمان رسوا کند

۹

همدمم باد است و راز دل نمی‌گویم به باد

باد غماز است و می‌ترسم حکایت وا کند

۱۰

ابرویت پیوسته می‌گردد به هرجا تا کجا

همچو سلمان عارفی را واله و شیدا کند

تصاویر و صوت

کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۳۸۶
دیوان سلمان ساوجی به اهتمام منصور مشفق - سلمان ساوجی - تصویر ۲۱۹

نظرات

user_image
mareshtani
۱۳۸۸/۰۸/۲۳ - ۱۵:۰۸:۱۴
mesraje awale beide nohom(hamdamam)1
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.