
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۱۹۸
۱
خام خم را ز لبت، رنگ اگر وام کنند
زاهدان نیز در آن خم طمع خام کنند
۲
چون برد لعل تو از جام تنم جان کهن
ساقیان جان نو آرند و در آن جام کنند
۳
عاشقان جان ز پی مصلحتی میخواهند
تا نثار قد و بالای دلارام کنند
۴
شاهدان را همگی زلف نهادن بر روی
غرض آن است که صبح چو منی شام کنند
۵
با سر زلف تو دلبستگیم دانی چیست؟
تا که دیوانه زنجیر توام نام کنند
۶
بلبلان در سحر و شام به آواز بلند
صفت قامت آن سرو گل اندام کنند
۷
مه رخان فلک از خانه برآیند به بام
تا تماشای تو هر شام ازین بام کنند
۸
راه عشق تو نه راهی است که اقدام روند
شرح شوق تو نه کاری است که اقلام کنند
۹
بت پرستان اگر از عشق تو آگاه شوند
روی در روی تو و پشت بر اصنام کنند
تصاویر و صوت


نظرات