
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۲۰۴
۱
دوشم آن گلچهره در آغوش بود
حبذا وقتی که ما را دوش بود
۲
لب به لب، رخسار بر رخسار بد
رو به رو، آغوش بر آغوش بود
۳
هرچه آن جز باده بد، مکروه گشت
آنچه غیر از دوست بد، فرموش بود
۴
از می لعل لبش تا صبحدم
بانگ «هایاهای و نوشانوش» بود
۵
از نشاط جرعه پیمان ما
عقل و جان سرمست و دل مدهوش بود
۶
از خروش ما فلک بد در خروش
تا خروس صبحدم خاموش بود
۷
زهره و خورشید را از رشک ما
بر فلم خون جگر بر جوش بود
۸
صبح ناگه از سر ما برگرفت
پرده پب را که آن سرپوش بود
۹
عزم رفتن کرد حالی دلبرم
آن هم از بد گفتن بد گوش بود
۱۰
ریخت سلمان در پیش، از دیدگان
گوهری کز لطف او، در گوش بود
تصاویر و صوت

نظرات
حسن ابراهیم زاده و زهرا یعقوبی