سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۲۲۸

۱

چون خاک شوم وز گل من خار برآید

زان خار ببوی تو همه گل ببر آید

۲

از عمر بسی رفت و ندانم که چه باقی است

وین نیز به هر نوع که باشد به سر آید

۳

هر جا که ز خاک سر کوی تو کنم یاد

زان خاک همه خون دل و دیده برآید

۴

گر خاک سر کوی تو چون مشک ببویند

زان خاک معطر همه بوی جگر آید

۵

پیوسته جمال تو بود در نظر من

خود غیر جمال تو مرا در نظر آید

۶

کار من سودا زده عشق است و ز سلمان

جز عشق مپندار که کاری دگر آید

تصاویر و صوت

کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۴۰۱

نظرات