
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۲۳۱
۱
نامم به زبان بردن، گیرم که نمیشاید
در نامه اگر باشد، سهو القلمی شاید
۲
نظاره آن منظر، صاحب نظری باید
سرگشته این سودا، ثابت قدمی شاید
۳
بر آب زند هر دم، این دیده نمناکم
نقش تو و جز نقشت، در دیده نمیشاید
۴
چون با سر زلف توست، کار من شوریده
کار من اگر دارد، پیچی و خمی شاید
۵
با ما نظری میکن، گه گاه که سلطان را
در بارهٔ درویشان، کردن کرمی شاید
۶
چون گشت علم سلمان، در عشق میندازش
در خیلت اگر باشد، ما را قلمی شاید
تصاویر و صوت

نظرات
mareshtani
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.