سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۲۳۳

۱

یار می‌آید و در دیده چنان می‌آید

که پری پیکری از عالم جان می‌آید

۲

سر سودای تو گنجی است نهان در دل من

به زیان می‌رود آن چون به زبان می‌آید

۳

من گرفتم که ز عشق تو حکایت نکنم

چه کنم کز در و دیوار فغان می‌آید؟

۴

به جمالت که اگر بی تو نظر بر خورشید

می‌کنم در نظرم تیغ و سنان می‌آید

۵

به حیاتت که اگر می‌خورم از دست تو زهر

خوشتر از آب حیاتم به دهان می‌آید

۶

تا تویی در دل من کی دگری می‌گنجد؟

یا کجا در نظرم هر دو جهان می‌آید؟

۷

مرهم لطف خوش آید همه کس را لیکن

زخم تیغ تو مرا خوشتر از آن می‌آید

۸

بر دلم صحبت آن کس که ندارد ذوقی

گر همه جان عزیز است، گران می‌آید

تصاویر و صوت

کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۴۰۳
دیوان سلمان ساوجی با مقدمه و تصحیح استاد ابوالقاسم حالت - سلمان ساوجی - تصویر ۴۲۷

نظرات