سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۲۳۴

۱

چو رویت هرگزم نقشی به خاطر در نمی‌آید

مرا خود جز تو در خاطر، کسی دیگر نمی‌آید

۲

خیال عارضت آبست، از آن در دیده می‌گردد

نهال قامتت سر و ست، از آن در بر نمی‌آید

۳

مرا در دل همی آید که چون باز آیدم دلبر

دل از دستش برون آرم، ولی دلبر نمی‌آید

۴

بر آن بودم که چون دولت، در آید از درم روزی

به هر بابی که کوشیدم از آن در در نمی‌آید

۵

مرا ساقی مده ساغر، که امشب می پرستان را

زِ یاد لعل او یاد از می و ساغر نمی‌آید

۶

حریفان را فرو شد دَم، بر آر اِی مطرب آوازی

بگو با ماه من کامشب، چرا خوش بر نمی‌آید

تصاویر و صوت

کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۴۰۴
دیوان سلمان ساوجی با مقدمه و تصحیح استاد ابوالقاسم حالت - سلمان ساوجی - تصویر ۴۰۴

نظرات

user_image
کسرا
۱۳۹۷/۰۶/۲۱ - ۰۶:۰۳:۴۷
بسیار زیبا
user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۱۰/۰۱ - ۱۰:۲۶:۳۷
بیت آخر--حریفان را فرو شد دم....--درست است
user_image
مهدی مهاجر
۱۳۹۹/۰۶/۱۰ - ۰۴:۵۴:۵۴
باسلام. لطفاً مصرع دوم بیت پنجم رو اصلاح کنید، بدین صورت «زِ یاد»