سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۲۳۹

۱

سالک راه تو را با مالک رضوان چه کار؟

عابدان قبله را با کفر و با ایمان چه کار؟

۲

طالب درمان نه مرد کار درد عاشقی است

دردمندان غمت را با غم درمان چه کار؟

۳

صحبت گل را و دل را، هر دو عالم واسطه

وصل جانانست ورنی جسم را با جان چه کار؟

۴

چون زلیخای هوایت دامن جانم گرفت

یوسف جان مرا در بند و در زندان چه کار؟

۵

عقل می‌گوید که این راهی است بی‌پایان مرو

گو برو عقلا تو را با بی سرو سامان چه کار؟

۶

جان سپر کردیم و می‌جوییم زخمش را به جان

هر که او را نیست این قوت درین میدان چه کار؟

۷

مدعی را از جمالش نیست خطی، کان چمن

عندلیبان راست، زاغان را در آن بستان چه کار؟

۸

کار من عشق است و مذهب عاشقی و هر کسی

مذهبی دارد تو را با مذهب سلمان چه کار؟

تصاویر و صوت

دیوان سلمان ساوجی به اهتمام منصور مشفق - سلمان ساوجی - تصویر ۲۶۵
کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۴۰۹

نظرات

user_image
mareshtani
۱۳۸۸/۰۸/۲۴ - ۱۶:۳۰:۰۵
mesraje awal(malekeraswan)1
پاسخ: با تشکر، «و» حذف شد.
user_image
مسعود رستگاری
۱۳۹۷/۰۹/۲۴ - ۱۴:۴۵:۲۷
همان «مالک و رضوان» صحیح بود و «و» به اشتباه حذف شد. مالک نام دربان دوزخ است و رضوان نام دربان بهشت است. منظور این مصرع این است که «سالک راه تو با جهنم و بهشت کاری ندارد» نه اینکه بخواهد بگوید با صاحب بهشت کاری ندارد! چون صاحب بهشت در واقع خودِ معشوق است و اتفاقاً سالک با معشوق کار دارد.
user_image
نیلوفر حمراطلایی
۱۴۰۱/۰۲/۱۸ - ۱۰:۱۸:۲۵
سلام میشه لطفا خوانش بیت دوم رو بگید.مخصوصا مصراع اولش.ممنون