سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۲۴۴

۱

در مسجد چه زنی اینک در میکده باز

خیز مردانه قدم در نه و خود را در باز

۲

مست رو بر در میخانه که مستان خراب

نکنند از پی هشیار در میکده باز

۳

تا به دردی قدح جامه نمازی نکنی

چون صراحی نتوان پیش بتان برد نماز

۴

کشته عشق بتانیم، زهی عشرت و عیش!

مفلس کوی مغانیم، زهی نعمت و ناز!

۵

بر سر کوی یقین کعبه و بتخانه یکی است

راه کوته کن و بر خویش مکن کار دراز

۶

«هوی» صوفی چه کنی؟ آن همه زرق است و فریب

«های» مستان بشنو، کز سر سوزست و نیاز

۷

مجلس خلوت انس است و حریفان سرمست

مطربان پرده در و غمزه ساقی غماز

۸

خون قرابه بریزند که خود ریختنی است

خون آن ساده که پنهان نکند جوهر راز

۹

به زبانی که ندانند به جز سوختگان

می‌کند شمع بیابانی ز سر سوز و نیاز

۱۰

حبذا حالت پروانه که در کوی حبیب

به هوای دل خود می‌کند آخر پرواز!

۱۱

آنکه هوش و دل و دین برد به تاراج و برفت

گو تو باز آی که ما آمده‌ایم از همه باز

۱۲

بنوازم ز ره لطف که سلمان امروز

در مقامی است که جز ناله ندارد دمساز

تصاویر و صوت

کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۴۱۲
دیوان سلمان ساوجی با مقدمه و تصحیح استاد ابوالقاسم حالت - سلمان ساوجی - تصویر ۴۵۱
دیوان سلمان ساوجی به اهتمام منصور مشفق - سلمان ساوجی - تصویر ۲۷۰

نظرات

user_image
جواد
۱۳۸۹/۱۲/۰۴ - ۰۱:۱۷:۳۱
دربیت ششم زرق باید باشد نه رزقالبته ازروی معنای شعر گفتم اگر بررسی کنید ممنون خواهم شد
user_image
امیررضا
۱۳۹۶/۰۴/۰۱ - ۱۹:۴۲:۲۵
به زبانی که ندانند به جز سوختگانمی‌کند شمع بیابانی ز سر سوز و نیازبه نظرم به جای "بیابانی" باید "بیانی" آورده می‌شد.
user_image
محمدطهماسبی دهنو
۱۳۹۸/۰۱/۰۲ - ۰۷:۲۵:۴۴
«هوی» صوفی چه کنی؟ آن همه زرق است و فریب«های» مستان بشنو، کز سر سوزست و نیاززرق به معنای ریا و نفاق و دروغ و مکر و دوگانگی هستشرزق به معنای روزی و هر چی که از اون سود ببرن