
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۲۵۴
۱
کار دنیا نیست چندان کار و باری، گو مباش
اختیاری کو ندارد اختیاری، گو مباش
۲
کار و بار روز بازار جهان هیچ است، هیچ
کار اگر این است، ما را هیچ کاری گو مباش
۳
ما برون از شش جهت داریم عالی گلشنی
گر نباشد گلخنی بر رهگذاری گو مباش
۴
گر سپهر از پای بنشیند، بخاری گو مخیز
ور زمین از جای برخیزد، غباری گو مباش
۵
گر بخواهد ماند جان بر خاک، باری گوهرم
ور بخواهد رفت سر بر دوش، باری گو مباش
۶
عارفان از نعمت دنیا و عقبی عاریند
گر نباشد این دو ما را نیست عاری، گو مباش
۷
صد هزاران بلبل خوشگوست در باغ وجود
گر نباشد چون تویی سلمان، هزاری گو مباش
تصاویر و صوت


نظرات