
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۲۶۵
۱
به غیر صورت او هر چه آیدم در دل
به جان دوست که باشد تصور باطل
۲
به کوی دوست که خاکش به آب دیده گل است
که برگذشت که پایش فرو نرفت به گل
۳
قتیل تیغ تو خواهیم گشت تا در حشر
بدین بهانه بگیریم دامن قاتل
۴
همی رویم به راهی که نیستش پایان
فتادهایم به بحری که نیستش ساحل
۵
گرت ارادت پیوند دوست میباشد
برو نخست ز دنیا و آخرت بگسل
۶
بجز دهان توام هیچ آروزیی نیست
ولی چه سود که هیچم نمیشود حاصل
۷
حسود گفت که سلمان چه میروی پی یار
نمیروم پی دلدار میروم پی دل
تصاویر و صوت


نظرات
سید محسن