
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۲۷
۱
ز باغ وصل تو یابد، ریاض رضوان، آب
ز تاب هجر تو دارد، شرار دوزخ، تاب
۲
به حسن و عارض و قد تو بردهاند، پناه
بهشت طوبی و «طوبیٰ لَهُم و حسن مآب»
۳
چو چشم من، همه شب جویبار باغ بهشت
خیال نرگس مست تو بیند، اندر خواب
۴
بهار، شرح جمال تو داده، در یک فصل
بهشت، ذکر جمیل تو کرده در هر باب
۵
لب و دهان تو را، ای بسا! حقوق نمک
که هست، بر جگر ریش و سینههای کباب
۶
بسوخت این دل خام و به کام دل نرسید
به کام اگر برسیدی، نریختی خوناب
۷
گمان بری که بدور تو، عاشقان مستند
خبر نداری از احوال زاهدان خراب
۸
نقاب بازگشای، تا کی این حجاب کنی
از این نقاب چه بر بستهای، به غیر حجاب
۹
بدید روی تو را گل فتاد، در آتش
شنید بوی تو، وز شرم گشت آب گلاب
۱۰
مرا به دور رخت شد، پدید جوهر لعل
پدید میشود از آفتاب عالم تاب
تصاویر و صوت






نظرات
mareshtani
پاسخ: با تشکر، مورد دومی که اشاره فرمودید مربوط به بیت 9 بود. در مورد سوم، هر چند در حاشیهٔ بعدی اشاره فرمودید که «که» در مصرع مذکور زاید نیست، اما به نظر من میرسد که بیت اشکال دارد. در صورتی که گذرتان باز به این شعر افتاد لطفاً بفرمایید که چگونه از نظرتان برگشتید و شعر را چطور درست خواندید.
mareshtani
mareshtani
پاسخ: با تشکر، «مرا به دور رخت شد، پدید که جوهر لعل» با «مرا به دور رخت شد پدید جوهر لعل» جایگزین شد. هر چند در کل، مصرع هنوز مشکلدار است به نظر من (وزنش درست شده ولی همین «که» را کم دارد!).
مهرنوش
روح اله مزارعی
مژده مومنی فراهانی