
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۲۷۱
۱
من هر چه دیدهام ز دل و دیده دیدهام
گاهی ز دل بود گله، گاهی ز دیدهام
۲
من هر چه دیدهام ز دل و دیدهام کنون
از دل ندیدهام همه از دیده دیدهام
۳
آه دهن دریده مرا فاش کرد راز
او را گناه نیست، منش برکشیدهام
۴
اول کسی که ریخته است آب روی من
اشک است کش به خون جگر پروریدهام
۵
عمری بدان امید که روزی رسم به کام
سودای خام پختهام و نا رسیدهام
۶
تا مهر ماه چهره تو در دلم نشست
از مهر و ماه مهر بکلی بریدهام
۷
عشقت به جان خریدم و قصدم به جان کند
بر جان خویش دشمن جان را گزیدهام
۸
بازا که در غم تو به بازار عاشقان
جان را بداده و غم عشقت خریدهام
۹
شیدا صفت شراب غمت خوردهام بسی
لیکن ز باغ وصل تو یک گل نچیدهام
۱۰
گویند بوی زلف تو جان تازه میکند
سلمان قبول کن که من از جان شنیدهام
تصاویر و صوت


نظرات
mareshtani
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
گیل آوایی
مسعودنخعی
میثم مشهدی
رضا طباطبایی