
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۲۹۲
۱
ز آب مژگان هر شبی خرقه نمازی میکنم
سرو قدت را دعای جان درازی میکنم
۲
در رسنهای دو زلف کافرت پیچیدهام
غازیم غازی، به جان خویش بازی میکنم
۳
کمترینت بندهام کت عاقبت محمود باد
سالها شد تا بدین درگه ایازی میکنم
۴
خاک پایت شد سر من بر سر من میگذر
تا چو گرد از رهگذارت سرفرازی میکنم
۵
رفتن این راه دشوارست و این ره رفتی است
دیگران رفتند و من هم کارسازی میکنم
۶
جان قلبم لایق بازار سودای تو نیست
لاجرم در بوته دل جان گدازی میکنم
۷
صد رهم راندی و میگردم به گردت چون مگس
باز خوان یک نوبتم تا شاهبازی میکنم
۸
غمزهات میریخت خونم گفتمش از چیست؟ گفت:
بر تو رحم آمد مرا مسکین نوازی میکنم
۹
گفتمش ناز و عتابت چیست؟ با اهل نظر
گفت: سلمان این ز فرط بینیازی میکنم
تصاویر و صوت


نظرات
mareshtani
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
mareshtani
سید محسن