
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۳۰۵
۱
هر که را مقصود، حسن عارض است از دلبران
عارضی عشق است، نتوان نهادن دل بر آن
۲
حسن دریایی است بیپایان و آبش گوهر است
عاشق صاحب نظر دارد مراد از دلبران
۳
دیگرم غیر از تو میل صحبت دیگر نماند
آنکه مشغول تو شد دارد فراغ از دیگران
۴
چون نماید روی زیبا فتنهها بینی درین
درگشاید چشم جادو پردهها یابی در آن
۵
گر به سویش راه بردی هر کسی یک سو شدی
اختلاف قبله اسلامیان و کافران
۶
در درون پرده وصل تو کس را نیست بار
بر سر کوی تو میگردند سرگردان سران
۷
چاکران و بندگان بسیار داری، نیک و بد
گیر سلمان را ز جمع بندگان و چاکران
تصاویر و صوت

نظرات